#سکانس_عاشقانه_پارت_60


_ چرا خوشحالی؟

چند ثانیه نگاهم کرد و بعد با لبخند گفت:

بخاطر دوستم دیگه تونست مال و اموالشو از چنگ مادرش دربیاره...!

ابروهام از تعجب بالا رفت و با کنجکاوي پرسیدم :

_ از چنگ مادرش درآورده؟ مگه میخواسته بخورتشون؟ به کاناپه تکیه داد و گفت:

_ این همه داراییشو زد به نام مادرش مادرشم گفته اگه میخواي پست بدم باید فلان کار و بکنی اینم گیر کرده بود دیگه مجبور شد کاري گفته رو بکنه اموالشو پس بگیره ...!

کاملا به سمتش چرخیدم و با ذوق پرسیدم :

_ چیکار کرد که پسش داد؟ دستشو پشت کمرم زد و گفت:

_ زن گرفت!..

ظرف غذا رو به سمتم گرفت:

_ بیا بخور!..

ظرف غذا رو از دستش گرفتم که گفت:

_ دیشب پرسیدي دوستم داري یا نه!..

سرمو به تایید تکون دادم:

romangram.com | @romangram_com