#سکانس_عاشقانه_پارت_59


_ خواستم بیام میخرم فعلا عزیزم.

زرت تماسو قطع کرد ، با تعجب روي کاناپه نشستم مگه چیکار داشت که اینجوري جوابمو داد؟ دل چرکین از امیرعلی روي کاناپه غمبرك زده بودم که در سالن باز شد و..

سرم رو چرخوندم با دیدن امیرعلی که غذا به دست و با نیش باز وارد خونه شد اخم کردم و نگاهمو ازش گرفتم!..

_ ناهار گرفتم برات حاج خانم کوبیده اونم چه کوبیده اي ..!

لبامو جمع کردم و با حرص گفتم:

_ برو با همون رفیق عزیزت کوفت کن من نمیخورم ..!

جلوم ایستاد ظرفاي غذا رو روي میز گذاشت و کتش رو درآورد و تو صورتم پرت کرد !..

آستیناي پیراهنشو بالا زد و میز شیشه اي رو دور زد کنارم نشست!..

دستشو دور شونه ام انداخت و گفت:

_ قهر کردي دلبر بانو!..

آرنجم و تو سینه اش زدم و با لحن لوسی گفتم:

_ گمشو ازت بدم میاد ..!

_ اه بهار گند نزن به خوشحالیم دیگه .!

سرم رو به طرفش چرخوندم و پرسیدم :

romangram.com | @romangram_com