#سکانس_عاشقانه_پارت_56


_ پاشو خشک کن بعد بخواب فردا سرما میخوري مامانت میاد شاکی میشه..!

دستمو روي دستش گذاشتم و با چشماي رو هم افتاده گفتم:

_ ول کن امیرعلی خیلی خوابم میاد ..!

نفسشو تو صورتم بیرون فرستاد ، دستشو باز کرد و گفت:

_ بیا بغلم بخوابیم..!

از خدا خواسته خودمو به سمتش کشیدم ، دستشو دور کمرم انداخت و دست دیگه اشو زیر سرم گذاشت ، سرم رو تو گردنش فرو کردم و با صداي خمار شده اي از خواب گفتم:

_ آخرش نگفتی دوستم داري..!

منتظر جواب چشماي رو هم افتادم رو به زور باز نگه داشته بودم ، سرمو کمی بالا گرفتم با دیدن چشماي بسته اش و نفساي منظمش لبام برچیده شد ...چه زود خواب رفت!..

آهی کشیدم و چشمام رو بستم ، انقدر غرق بغل آرامش بخشش شده بودم که نفهمیدم کی خوابم برد!..

با کشیده شدن موهام از خواب بیدار شدم ، امیرعلی خیمه زده بود روم و تلاش میکرد آروم دستشو از زیر سرم بیرون بیاره ..!

به چشماي باز شده ام نگاهی انداخت و با غرغر گفت:

_ دیگه بغلت نمیکنم ، تمام دل و رودم از جفتک پروندنت درد میکنه .. دستمم که زیر سرت خواب رفته!..

نگاهی به ساعت انداختم و با خنده گفتم:

_ کله صبحی کجا میخواي بري مگه؟

romangram.com | @romangram_com