#سکانس_عاشقانه_پارت_57


دستشو از زیر سرم بیرون آورد ، مچ دستش رو چندباري تکون داد و از روي تخت بلند شد ، نگاهی به صورت خواب آلود انداخت و گفت:

_ میرم محضر!..

محضر؟ چرا؟

لباشو با زبون تر کرد:

_ با یکی از دوستام قرار دارم میخواد زمین بخره منم قول دادم باهاش برم ... شانس گند افتاده صبح عروسیمون ...

حالا بعد که بیام جبران میکنم حاج خانم شما پاشو دستی به سر و صورتت بکش که بتونم نگات کنم وقتی اومدم!..

بالش رو چنگ زدم تو صورتش بزنم که پیش دستی کرد و با دو از اتاق خارج شد ... از جا بلند شدم و کش و قوسی به بدنم دادم ، جلوي آیینه نگاهی به خودم انداختم و با صداي آرومی گفتم:

_ این همه دیشب ترسوندم ، گفتم برسیم خونه کارم ساخته اس ، گرفت خوابید ..!

-امشب تلافیشو میکنم دیشب خسته بودم!..

با صداي امیرعلی سه متر از جا پریدم و جیغ بلندي کشیدم ، بدون اینکه به عقب برگردم با دو به سمت سرویس داخل اتاق رفتم!..

در دستشویی رو قفل کردم و محکم توي سرم کوبیدم ، خاك تو سرت بیتا خاك تو سرت!..

بعد از نیم ساعت از دستشویی بیرون اومدم ، کل خونه رو گشتم اما رفته بود خداروشکر ، از بساط صبحونه اي که روي میز چیده بود داشتم فیض میبردم که صداي گوشیم بلند شد!..

لقمه توي دهنم رو تند تند جویدم و تماس رو با مامان برقرار کردم:

_ سلام مامان!..

romangram.com | @romangram_com