#سکانس_عاشقانه_پارت_41
درست حدس زده بود هم خجالت میکشیدم هم به این ابراز علاقه یهویی شک کرده بودم..
_ میخوام برم مام..
پرید وسط حرفم و با اخم توپید :
_ میخواي کاري کنم خجالتت بریزه؟
چیکار میخواست بکنه؟ چطوري خجالت نکشم میخوام حرف بزنم میخوام واکنش نشون بدم اما نمیشه لب پایینم رو به دندون گرفتم و این بار با عجز نالیدم :
_ میخوام ب..
حرف مونده بود تو گلوم و چشمام شده بود نعلبکی ...اما من مات لبهاي شده بودم که روي لبام بوسه میزد و می غلتید ....
ده سال پیش بعد از اون روزي که از دفترش اومدم بیرون پیش خودم فکر می کردم یعنی میشه یه بار دیگه ببوسمت؟
هر سال که می گذشت ناامیدتر میشدم تا همین امسال که دیگه قیدشو زده بودم اما دقیق وقتی دیگه فراموشش کرده بودم ، از لاي ورود ممنوعی که براي قلبم ساخته بودم ، خودشو بیرون کشید و باز سایه انداخت روي زندگیم ...
حرکت لباش روي لبم متوقف شد و بعد از مکث کوتاهی عقب کشید
_امیرعلی : دیگه برو نمیخوام بیشتر از این خودمو ول بدم سمتت نمیتونم خودمو کنترل کنم یه دفعه دیدي جا تَرِ و بذر بچه کاشته شده!...
مسخ شده و گیج ایستاده بودم ، من از این نزدیکی پیش اومده خوشحال نبودم چون ته دلم به عمق چشماش شک داشت ، رفتارش طوري بود انگار نقش اول یه فیلم رو بازي میکنه ، با این تفاوت که نقش مقابلش دراختیارشه ...
_ بی اجازه بهم نزدیک نشو ، من عروسک نیستم که به بهونه عشق و عاشقی که برات کشک هم نیست دستتو به بدنم بزنی و برا خودت حال کنی ، حس بدي بهم دست میده ... انگار ، انگار داري بهم تجاوز میکنی .!
کف دستمو محکم روي لباي خیسم کشیدم و این بار با صداي پر بغضی گفتم:
romangram.com | @romangram_com