#سکانس_عاشقانه_پارت_3


_ من خیلی وقته نامزد کردم خیلیم دوسش دارم . همه جا هم گفتم همه عالم و آدمم میدونن ..!

با صداي که از بغض میلرزید گفتم:

_ نامزد؟

سرشو به تایید تکون داد و پرسید :

_ چندسالته؟

نفس عمیقی کشیدم و گفتم:

_ نوزده.

روي مبل کنارش نشست و به در اتاق اشاره کرد و گفت:

_برو گُُلتو بفروش بچه ، این لقمه ها بزرگتر از دهنته...

قدمی به سمت در اتاق برداشتم ، من می دونستم غرورم می شکنه می دونستم اما هیچ وقت فکرشو نمی کردم بخواد اینطوري تحقیرم کنه.

دستگیره در و عقب کشیدم ، قبل از اینکه از اتاق بیرون برم به سمتش چرخیدم و گفتم:

_ من همه تلاشمو می کنم انقدر بیشرفت می کنم ، که سالهاي بعد یه روز مجبور بشی جلوي پاهام زانو بزنی.

تلافی امروز باشه براي اون موقع امیرعلی آقا.



romangram.com | @romangram_com