#سکانس_عاشقانه_پارت_26
غرق افکارم بودم که ماشینی جلوي پام ترمز زد ، ترسیده قدمی به عقب برداشتم که شیشه دودي ماشین پایین کشیده شد .
_ سوار شو
با تعجب نگاهش کردم سوار شم؟ چه بیشعور !
ابروهامو درهم کشیدم و قدم دیگه اي به عقب رفتم!..
بعد از چند دقیقه بالاخره راضی شد از ژست مغرورانه اش دست بکشه و پیاده شه.
ماشین و دور زد و در و برام باز کرد ، با دستش اشاره اي به در باز شده ماشین کرد و گفت:
_ میخواي کولت کنم؟
پشت چشمی نازك کردم و سوار شدم خیلی دلم میخواست یه چی بپرونم حالش گرفته شه ولی بیخیال شدم ...
همینکه مجبور شد پیاده شه کافیه دور از ادب بود اگه بهش می گفتم خر.
ماشین رو جلوي یه کافه پارك کرد
_امیرعلی : پیاده شو
_ اینجا چرا ؟ هر حرفی داري همین جا بزن!.
romangram.com | @romangram_com