#سکانس_عاشقانه_پارت_25
از روزي کـه امیـرعلی اون حرف مزخرف رو زده بود ماهگل عوض شده بود چپ و راسـت هـی اسمش رو می اورد و می گفت عاشقش شدي تو انقدر اسمشو تکرار کرده بود که به اسمش آلرژي گرفته بودم..
کلافه نگاهم و ازش گرفتم و گفتم:
شاید عملش نکنم بسپرمش به دکتر ستاري ، به خاله هم گفتم خیلی ناراحت شد.
سرشو با تاسف تکون داد .
_ماهگل : واقعا خیلی بیشعوري چرا گناه پسر رو به نام مادرش مینویسی؟ بعدم کاش حداقل باهات غریبه بود! اصلا حواست هست؟ اگه این زن نبود تو هم الان اینجا نبودي و با غرور روي این صندلی جا خوش نکرده بودي ...
لب باز کردم بپرم بهش که صداي زنگ گوشیم بلند شد...
با تعجب به شماره ناشناسی که روي صفحه گوشیم خودنمایی می کرد خیره شده بودم کی بود؟ صدام رو صاف کردم و تماس رو برقرار کردم:
_ بله؟
_ امیر علیم .
ابروهامو در هم کشیدم و با تشر گفتم:
_ شماره منو از کجا آوردي؟
منتظر جوابش بودم که صداي خش دارش تو گوشم پیچید.
امیرعلی : میخوام ببینمت ، همین الان.
منتظر جلوي در بیمارستان ایستاده بودم انقدر کنجکاو شده بودم که بدون هیچ دلیلی قبول کرده بودم ببینمش.
romangram.com | @romangram_com