#سکانس_عاشقانه_پارت_22
_امیرعلی :چقدر به خودت مطمئنی؟
واقعا میتونی کاري کنی یا فقط گفتی دل خوشش کنی؟ پشت بهش ایستادم و گفتم:
_ من به خودم مطمئنم وقتی بیمارم بهم اعتماد کنه ، قرار باشه هر وقت چشمت بهم می افته ده سال پیش و به روم بیاري و به هر بهونه اي اعتبارم رو زیر سوال ببري نه نمیتونم کاري کنم!..
دستی به یقه بسیجی شده اش کشید و درحالی که می خندید گفت:
١۵
حرفاي من هیچ ربطی به چندسال پیش نداره ، راستش با اینکه مامان هم گفت من واقـعا تو رو یادم نمیاد ، حتما براي تو خیلی جذابه که همش جلو چشماته ، شاید منم بودم در عین کور و کچلی یکی ببوستم برام جذاب می شد
!..
باز نیش زده بود نمیدونم چه لذتی داشت براش تحقیر کردن ، رد نگاهم روي انگشتاي کشیده دست چپش بود جاي اون حلقه کذایی که همیشه دستش بود خالی بود ، گفته بود نامزد داره ، ده سال پیش گفته بود و آتیشم زده بود ، شاید الان جاش بود به روش بیارم شاید الان میتونستم به این طناب کهنه وصل بشم و آتیشش بزنم:
_ شاید واسه همین رفت.
متعجب گفت:
_ کی؟
پوزخندي زدم و گفتم:
romangram.com | @romangram_com