#سکانس_عاشقانه_پارت_19


چند قدمی ازش فاصله گرفتم که اونم بلند شد.

نگاهی به اطراف انداختم و با لحن جدي پرسیدم :

_ مادرتون کجاست؟

شونه اي بالا انداخت و دستشو چندبار به ماتحتش کوبید ، به تبعیت ازش نگاهی به روپوشم انداختم...

با صداي پایین اومدن دستگیره در اتاق چشم از روپوش خاکی شده ام گرفتم و نیم نگاهی به مادرش انداختم..

دلگیر بودم انتظار نداشتم به این سرعت به گوشش پسرش برسونه کی بودم.

لبخند زورکی زدم و به صندلی اشاره کردم:

_ بفرماید داخل .

به سمت میزم رفتم و بدون توجه به دو جفت چشمی که با تعجب نگاهم می کرد پرونده رو برداشتم ..!

بعد از چند ثانیه انگار بیخیال شدن ... هر دو با قدم هاي آروم جلو اومدن و نشستن!..

سرمو بالا گرفتم و خیره به چشماي که سالهاست می شناسم گفتم:

_ نمیخوام حاشیه برم یه راست میرم سر اصل مطلب ، من پرونده شما رو به همکارام نشون دادم ، بیماریتون خیلی پیشرفت کرده همه مخالف عملن اما نظر من متفاوته بنظرم اگه اعتماد کنید و نترسید همه چیز خوب پیش میره .

دهنم براي ادامه حرف باز بود که صداي بمش تو اتاق پیچید :

_ یعنی شما میگی من مادرمو بسپرم دست دکتري که مدرکش هنوز بوي جوهر میده؟ حالا چهارتا غده چربی برداشتین دلیل نمیشه فکر کنید همه کار ازتون برمیاد.

romangram.com | @romangram_com