#سکانس_عاشقانه_پارت_16


کار خلافی نکرده بودم که بخوام ازش بترسم حتی اگه نتونم انتقام بگیرم چیزي نمیشه همینکه واسه عمل مادرش یاد گرفته نوبت بگیره خودش یه انتقامه.

خم شدم پرونده مادرش رو از روي میز برداشتم ، بهتر بود فکرمو درگیرش نکنم الان مهم مادرش بود.

پرونده رو به سمت دکتر ستاري هل دادم و گفتم:

_ شانس زنده بودنش خیلی کمه دکتر ، بدون عمل هم فکر نکنم زیاد وقت داشته باشه.

عینکش رو از روي چشماش برداشت و گفت:

_ اگه میدونی شانس زنده بودن نداره چرا قول عمل دادي؟ مادر همون بازیگره اس؟ سرمو به تایید تکون دادم و ماتم گرفته به صورت دکتر زل زدم.

بدون هیچ حرفی نگاهم کرد و بعد از چند دقیقه گفت:

_همه شرایط رو مو به مو به پسره بگو رضایت داد که عمل میشه نداد هم که هیچی ، پس فردا عمل کردیم خواستیم جنازه تحویل بدیم یقمون رو نگیره ، از مادرش هم رضایت کتبی بگیر نمیخوام اول کاري بی گدار به آب بزنی و دو سال نشده گوشه زندان ببینمت ، میدونم فکر میکنی به قانون و تبصره ولی وقتی طرف بازیگره خرش میره حتی بدون دلیل هم میتونه اعدامت کنه.

نگاهی به ساعت روي دیوار انداختم و رو به دکتر گفتم:

_ نیم ساعت دیگه قراره با مادرش بیاد ببینیم چی میشه .

پرونده رو برداشتم و از اتاق بیرون اومدم.

چجوري بهش بگم وقتی پیش هر کی رفته جوابش کرده ، خدایا الان همه امیدش به منه چیکار کنم؟ عجب غلطی کردم بهش گفتم بهم اعتماد کنه.

ناباور به زنی که روبروم ایستاده بود زل زده بودم ، باورم نمی شد کسی که فرشته زندگی من بود مادر امیرعلی باشه ، کسی که کمکم کرد الان اینجا باشم و سرمو بالا بگیرم و با غـرور راه برم . کسی که همه زندگی منو می دونست حتی قصه علاقه ام به پسرش رو ، چرا هیچ وقت نفهمیدم چرا نگفت .؟ من همه چیز رو گفته بودم حتی اون بوسه رو!..

لبخندي به چشماي نگرانم زد و گفت:

romangram.com | @romangram_com