#سکانس_عاشقانه_پارت_11
فشاري به کف دستم آوردم تا نزنم زیر گریه تا باعث نشم ساعت ها بشینه و گریه کنه!..
لیوان دوغ رو سر کشیدم و گفتم:
_ مامان میخوام یه چیزي برات تعریف کنم ، قول میدي بین خودمون بمونه!..
نقطعه ضعفش همین بود همیشه کنجکاو بود کافی بود حس فضولیش تحریک بشه تا همه چی یادش بره!..
چشماش برقی زد و روي میز خم شد و گفت:
_آره بگو .
میخواستم ده سال پیش رو تعریف کنم باید سفره دلم رو باز می کردم دیگه از تکرار هر شب اون روز خسته شدم.
از جا بلند شدم و ظرف پفیلا رو از روي کابینت برداشتم و رو بهش گفتم:
_ بیا بریم تو سالن اینجا نمیشه..!
چهارزانو روي کاناپه نشستم و گفتم:
_ ده سال پیش که یادته من عاشق یه بازیگر شده بودم؟ سري به تایید تکون داد و گفت:
_ خب !
_ انقدر عشقم آتیشن بود که خونه اش و پیدا کردم ، یه روز تعقیبش کردم رفت دفتر کلاساي بازیگریش ، منم مثل بز سرمو انداخته ام پایین رفتم داخل هیچکس اونجا نبود فکر کنم دنبال چیزي می گشت..
مشتی پفیلا داخل دهنش گذاشت و گفت: _ خب
romangram.com | @romangram_com