#سفید_برفی_پارت_87
به تارا نگاه کردم، خیلی خوشگل شده بود! یه لباس شب مشکی بلند پوشیده بود که کلی پولک دوزی و منجوق دوزی داشت. خیلی بهش می اومد.
لبخندی زدم و گفتم:
- خیلی خوشگل شدیا
- چوب کاری می فرمایید! ما انگشت کوچیکِ ی شما هم نمی شیم.
به توهان نگاه کردم، داشت با اهورا حرف می زد. توی ماشین نشسته بودم و منتظرش بودم تا بیاد. عروسی بالاخره تموم شده بود و این برای من یعنی شروع یه زندگی مثلا مشترک! بوی عطر توهان توی ماشین پیچیده بود. از نبودش استفاده کردم و چندتا نفس عمیق کشیدم. نمی دونم چرا از بوی عطرش خوشم می اومد! همیشه از عطر های تند متنفر بودم ولی الان...
توهان سوار شد و با عصبانیت گفت:
- ببخشید دیر شد.
- عیبی نداره.
- گلیا ببین دارم باهات اتمام حجت می کنم. دور و بر شهریار نپلک وگرنه پدری ازت در میارم که تو خوابم نبینی!
عصبی شدم، حق نداشت به من دستور بده! با لحن مسخره ای گفتم:
- اصلا به تو چه. تو چه کاره ی منی؟ من هرکاری دلم بخواد می کنم!
ماشین رو نگه داشت و گفت:
- گلیا توی این یه مورد اصلا شوخی ندارم. وای به حالت اگه بشنوم یا ببینم دور و بر شهریار بودی. اون وقت کاری می کنم از به دنیا اومدنت پشیمون بشی.
ازش می ترسیدم ولی قاطی کرده بودم. با صدای بلندتر از خودش داد زدم:
- هویـی سر من داد نزنا! اگه قاطی کنم از تو هم بدترم. آقای مثلا روشن فکر، عقده های زن قبلیت رو سر من حق نداری خالی کنی! اون یه غلطی کرد قرار نیست منم مثل اون باشم. شما اشتباه می کنی. خیلی وقته از به دنیا اومدنم پشیمون شدم، خیلی وقته! چیه می خوای ثابت کنی منم مثل اون آهو جونتم؟ نخیر نیستم. من تا به حال توی عمرم به غیر از خشایار و طاها با هیچ مرد دیگه هم کلام نشدم. اگرم می بینی الان به عنوان زنت توی ماشینم، فقط و فقط به خاطر اینِ که همیشه دوست داشتم درسم رو ادامه بدم! فهمیدی آقای دکتر؟
بغضم شکسته بود، هق هق می کردم. نمی خواستم گریه کنم ولی نمی تونستم! از این که منم مثل آهو می دید متنفر بودم. فکری که درباره ام می کرد برام مهم بود. نمی دونم چرا ولی مهم بود! سرم رو به شیشه تکیه دادم. مرتیکه ی بی فرهنگ حتی یه معذرت خواهی خشک و خالی هم نکرد! ماشینای مهمونا پشتمون بودن و بوق می زدن.
سرم درد گرفته بود. زیر لب زمزمه کردم:
- اَه ساکت شین دیگه!
توهان آروم گفت:
- می خوای کاری کنم گممون کنن؟
فقط سرم رو تکون دادم و هیچی نگفتم.
ماشین رو به طرف راست برد، یهو پیچوندش طرف چپ. نمی خواستم بخندم ولی از کارش خوشم اومده بود! آروم لبخندی زدم.
آروم خندیدم، توهانم خندید و گفت:
romangram.com | @romangram_com