#سفید_برفی_پارت_80


توهان با صدای آرومی گفت:

- عیبی نداره. فقط هرکاری من می کنم تو هم بکن. قدم اشتباه بر ندار و حرکت اضافی هم نکن.

به آرومی گفتم:

- باشه!

- راستی یه چیزی رو یادم رفت بهت بگم!

برگشتم و بهش نگاه کردم، با شیطنت نگاهم می کرد. باز معلوم نبود می خواد چه کار کنه!

پرسیدم:

- چی می خوای بگی؟

سرش رو تکیه داد به صندلی و گفت:

- خیلی، خیلی، خیلی، خیلی، خیلی، خیلی...

همین طور داشت می گفت خیلی که عصبانی شدم و گفتم:

- بس کن دیگه. خیلی چی؟

لبخند شیطونی زد و ادامه داد:

- خیلی، خیلی، خیلی، دیوونه ای!

یعنی فکم داشت می چسبید به زمین! کلا استاد ضدحال زدن بود این بشر!

- آره تازه شدم مثل تو!

- منم یکی از تو دیوونه تر!

- آره معلومه.

بلند خندید. سرم رو برگردوندم. نمی دونستم باید چه جوابی بهش بدم! نرگس داشت با چشم غره نگاهمون می کرد. یهو یادم اومد باید می رفتیم می رقصیدیم!

سریع رو کردم به توهان و گفتم:

- توهان، توهان!

- چیه؟

- بدو دیگه! باید بریم برقصیم.

romangram.com | @romangram_com