#سفید_برفی_پارت_46
- گلیا فردا که می خوای با توهان بری بیرون، ولی پس فرداش باید با من بیای بریم برای عروسیت لباس بخریم!
و بعد با عشوه ادامه داد:
- ناسلامتی من زن داداش عروسم، باید چشم های فامیل شوهرت رو از کاسه دربیاریم!
به حالت های بامزه اش بلند خندیدم و بغلش کردم و گفتم:
- عاشقتم نرگسی!
سرم رو بوسید و گفت:
- منم عاشقتم وروجک! راستی گلیا، نکنه بری خونه شوهر ما رو یادت بره ها!
مشتی توی بازوش زدم و با ناراحتی گفتم:
- نرگـــس، این چیزا چیه می گی؟
در همین حین گوشیم زنگ خورد. سریع ازجام بلند شدم و گوشیم رو از روی میز برداشتم.
نرگس با خنده گفت:
- فکر کنم یه آقایی پشت خطه که رنگ سفید هم خیلـی دوست داره! مگه نه؟
آروم زیر لب گفتم:
- خل و چل!
- خودتی عزیــزم!
همین طور که می خندیدم، رفتم سمت اتاقم و گوشی رو جواب دادم. تارا بود!
تا صدای الوی من رو شنید گفت:
- به به، سلام علیکم زن داداش! حال شما؟
- سلام، چه طوری؟
- ممنون، تو خوبی؟
- آره منم خوبم! چه خبر؟
- والا بی بی سی اعلام کرده دکتر مملکت، جناب آقای امیر توهان راد، خود را درون اتاق زندانی کرده است و دو عدد قرص آرام بخش مصرف کرده است!
- امیر توهان؟
romangram.com | @romangram_com