#سفید_برفی_پارت_166


پسرا یه نگاهی به توهان کردن و راهشون رو کج کردن و رفتن. تند رفتم کنار توهان. از دهن و دماغش خون می اومد، یقه ی لباسش پاره شده بود. تند تند نفس می کشید. با گریه گفتم:

- توهان؟ تو رو خدا، توهان غلط کردم. چت شده؟

یه دفعه افتاد روی زمین. محکم زدم توی سرم و داد کشیدم:

- توهان؟ مرگ من چت شده؟ یا خدا، یا ابوالفضل، توهان جان من! توهان جان غلط کردم چی شدی یهو؟

دستش رو گذاشت روی صورتم و آروم گفت:

- گل... گلیا... آرو... باش. قرص... داشبورد ماشی... گلی...

سریع رفتم داخل ماشین. داشبورد رو باز کردم. یه بسته قرص توش بود. بدون این که بفهمم چه قرصیه، برداشتم و رفتم کنار توهان. با هق هق گفتم:

- تو... تو... توهان بیا... قرص ها.

یه قرص رو از کاورش در آوردم و گذاشتم توی دهن توهان. آروم قورتش داد. هرکی از کنارمون می گذشت یه نگاه بهمون می کرد و با تعجب رد می شد. برام مهم نبود، گند زده بودم! من توهان رو دوست داشتم ولی خاک بر سر این عشق مسخرم! نفس های توهان داشت عادی می شد. دستم رو گذاشتم روی صورتش و با گریه گفتم:

- توهانی خوبی؟ آره؟ بهتری؟

- آره عزیزم، خوبم. می شه کمکم کنی برم توی ماشین؟

- اوهوم.

پشت کمرش رو گرفتم و آروم بلندش کردم. داشتم له می شدم.

سعی می کرد خودش راه بره ولی نمی تونست، تمام سنگینیش افتاده بود روی من. به زور بردمش توی ماشین و خوابوندمش. سریع پشت فرمون نشستم و رفتم سمت خیابون اصلی. داشتم می مردم. خاک بر سر من کنن! توی دلم هرچی فحش می تونستم به خودم دادم. هر دقیقه یه نگاه به توهان می انداختم و دوباره به جلوم خیره می شدم. از استرس زیاد به نفس نفس افتاده بودم. نمی دونستم باید برم بیمارستان یا برم خونه! داشتم دیوونه می شدم. با صدای بلند گریه می کرد و می گفت:

- آهو، آهو جان!

پام رو گذاشتم روی ترمز. برگشتم سمت توهان، به شدت عرق کرده بود. آهو گفتناش داشت دیوونم می کرد. داد کشیدم:

- توهان! آهو اینجا نیست. منم توهان، توهان منم گلیام!

چشماش رو یه کم باز کرد و زمزمه کرد:

- گلیا؟ معذرت می خوام. گلی... دیگه...

- آروم باش توهان، الان می ریم بیمارستان.

- نه... بیما... نه... برو... خونه... برو...

- ولی...

- برو!

romangram.com | @romangram_com