#سفید_برفی_پارت_165
به پسر نگاه کردم. بدجوری دلم می خواست جواب حرف های توهان رو پس بدم. آروم گفتم:
- بله آقا، ایشون مزاحمم شدن!
توهان از ماشین اومد پایین و گفت:
- گلیا حرف مفت نزن. بیا برو سوار شو!
پسر با عصبانیت رفت سمت توهان و یقه اش رو گرفت و گفت:
- چی می گی یارو؟ چرا برای این خانوم مزاحمت ایجاد می کنی؟
توهان پسر رو هول داد و گفت:
- آقا من شوهر این خانومم!
داد کشیدم:
- دروغ می گه آقا، مزاحمم شده!
پسر به سمت توهان رفت و با مشت کوبید توی صورت توهان. توهان چند قدم عقب رفت و به پسر نگاه کرد و یه دفعه به سمتش رفت. محکم زد توی صورت پسر. دوستای پسر اومد جلو و ریختن روی سر توهان.
یه نفر به سه نفر؛ واقعا نامردی بود. ولی داشتم از دعواشون لذت می بردم. زور توهان به هر سه تای اون ها، اون هم با این هیکلا نمی رسید. یکی توهان می زد، سه تا اون ها. صورتش داغون شده بود. دلم طاقت نیاورد، داشتم دیوونه می شدم. دویدم جلوشون و داد کشیدم:
- آقا ولش کنین. تو رو خدا ولش کنین!
یکی شون دست از دعوا برداشت و گفت:
- چی می گی خانوم؟ این آقا مزاحمت ایجاد کرده باید بکشیمش!
- آقا ولش کنین.
همین طور کتک کاری می کردن. داد کشیدم:
- آقا شوهرمه ولش کنین. ولش کنین تو رو خدا. شوهرمه. التماستون می کنم ولش کنین!
یهو دست از کتک کاری کشیدن. پسرا با تعجب نگاهم می کردن. از دماغ توهان خون فواره می زد. تکیه اش رو داد به ماشین. داد کشیدم:
- آقا برین دیگه. شوهرمه!
یکی شون داد کشید:
- خانوم مَچَلمون کردی؟ اون اول که مزاحمت بود؟
- آقا برو دیگه. غلط کردم دیگه، شوهرمه!
romangram.com | @romangram_com