#سایه_پارت_99

- آره ،اون درست همون روزای اول بهم گفت که دلش یه جای دیگست و من براش هیچ ارزشی ندارم

سپس با حسرت اضافه کرد

- در واقعه من توی زندگیش یه اضافیم

آرتین با خشم زمزمه کرد :

- پسره احمق عوضی !

سپس رو به سایه ادامه داد :

پس چرا با دونستن این موضوع باز هم حاضر شدی زنش بشی ؟!-

قبلا هم گفتم که چقد تحت فشار بودم-

آرتین نفسش را با خشم بیرون داد وگفت :

- اما تومتوجه نیستی که بزرگترین اشتباه زندگیت و مرتکب شدی ،اشتباهی که هیچ جوری قابل جبران نیست

می دونم ،اما توی اون شرایط خانواده ام از هر چیزی برام مهمتر بودن-

-حتی از جوانی وشادابی خودت ؟

قرارنیست توی این زندگی من چیزی رو از دست بدم-

ولی تو در کنار آرمین از بین می ری سایه!-

آرتین تو خیلی دو پهلو حرف می زنی ، تو و خانواده ات چی رودارید از من پنهون می کنید

آرمین با اینکه مشغول صحبت با پدرش بود ولی شش دانگ حواسش پیش او و آرتین کار می کرد

آرتین نگاهی به آرمین انداخت وگفت :

_ همه چیز واضح و روشنه سایه !. تو فقط باید چشماتو باز کنی وببینی! .....ببینی که آرمین هیچ علاقه ای به تو نداره ،یعنی اصلا نمی تونه داشته باشه !اون شخصیت خشک وخشنی داره که برای تو غیر قابل تحمله و تو رو خیلی زود خسته وافسرده میکنه

- اما من هیچ توقعی از اون ندارم

- تا کی می تونی نسبت به این همه رفتار سرد بی تفاوت باشی

آرمین از جا برخاست ورو به پدرش گفت :


romangram.com | @romangram_com