#سایه_پارت_90
دوباره به طرفش برگشت . رفتارش امشب کاملا غیر منتظره بود واصلا درک نمیکرد چرا اينهمه براي او مهم شده است .
آرمين سنگینی نگاه بهت زده اش را برخود حس کردوبدون اينكه به او نگاه كند دوباره پرسید :
- نگفتي اين زندگي چه محسناتي داره ؟.
آهسته و انگاری که برای خودش حرف میزند نجوا کرد :
- من هميشه از تاريكي شب وحشت دارم ،قبلا حتي يك شب هم تنها نگذرونده بودم ،در طول زندگیم امكان نداشت یک شب رو تنها تو خونه بمونم ،تا جايي كه يادم میاد در اتاق من و ساغر كه روبروي هم باز مي شه همیشه باز گذاشته مي شد تا كه من با خيال راحت بتونم بخوابم .
نفس عمیقی کشید وادامه داد
در حالي كه حالا بيشترشبها تنهام ،بعضي وقتا مثل ديونه ها با خودم بلند بلند حرف مي زنم تا كه احساس ترس بهم فشار نياره . در اتاقمم هر شب از داخل فقل مي كنم چيزي كه هيچ وقت برام سابقه نداشته.
بدون اینکه نگاهش کند زمزمه کرد
مي ترسي من بهت حمله كنم !-
-نه از شما نمي ترسم ،از صداهاي بيرون مي ترسم ،صداهايي كه گاهي اونقدر نزديكن كه فكر مي كنم همینجا وکنارمن . وقتي صداي كليد انداختن شما و بعد هم صداي پاتون و روي پله ها مي شنوم نفس راحتي مي كشم و آن وقته كه می تونم با خيال راحت بخوابم .
نيم نگاهي به آرمين انداخت و با لبخند ملیحی اضافه كرد .
-من صداي آروم واستوارقدمهای شما رو خوب تشخيص مي دم وبهش عادت کردم
با لبخند تلخی ادامه داد
-داداشه نازنين هميشه مي گفت : هر كه مي خواد منو تنبیه كنه بايد يك شب منو تنها تو خونه زنداني كنه این برام از هرشکنجه ای زجر آورتره
آهی عمیق از عمق وجودش کشید واضافه کرد
-حالااون نيست كه ببينه ،من هر شب به جرم كارهاي نكرده؛ دارم تنبه مي شم . با خودش انديشيد (حتما از اينكه ببينه من ازدواج كرده ام شوكه مي شه )
آرمين با صداي آرامي پرسید:
مگه اون كجاست؟-
اهواز ...... چند وقته رفته ماموريت اهواز.-
زمزمه كرد
- چيزي بين شما بوده ؟
romangram.com | @romangram_com