#سایه_پارت_85
آشفته وعصبی به آرامی زمزمه کرد:
-فك كردم كلاس تموم شده
-پايان وقت كلاس و من اعلام مي كنم نه شما.
سپس به طرف بچه ها برگشت و گفت :
- براي جلسه بعد اين همورك و محاسبه كنيد .
و با گفتن خسته نباشيد وسايلش را برداشت و از مقابلش گذشت و كلاس را ترك كرد .
نازنين را در كلاس زبان ديد به طرفش رفت وبا خستگی كنارش نشست . نازنين در حالي كه هنذفري را از روي گوشش برمي داشت گفت:
-خسته نباشي !.........چه كار كردي ؟ تونستی كلاست وعوض کنی؟
-نه استاد ارجمند مي گه بايد يكي پيدا بشه كه بخواد كلاسشو با تو عوض كنه .
-يعني كسي پيدا مي شه؟
-يك در هزار
متحیر گفت :
-اينهمه كلاسش بده ؟
-نه اتفاقا كلاسش خيلي هم عاليه!... نحوه تدريسش با ارجمند زمين تا اسمون فرق مي كنه ولي خوب كلاسش خيلي خشك و رسمي که بيشتر بچه ها اينو نمي پسندد
-آره بچه ها دنبال استادهاي شل وآبکی مي گردن كه راحت نمره بده ، اونم که الكي خوش نيست و يه صدم کرو نمي ده ،حالا اگه تنها راه اينه مي خواي من كلاسمو باتو عوض كنم
-نه تو تحمل رفتارشو نداری واگر ازتحقیرهاش نسبت به من فاكتور بگيری در كل كلاسش خيلي خوبه خودت كه مي دوني من از كلاس هاي كه شل و ولن اصلا خوشم نمي ياد ، اما اون خيلي به خودش و تدريسش اعتماد داره ،در برابر سوال هاي بچه ها يه لحظه هم فكر نمي كنه انگار مي دونه چي مي خوان بپرسن و همون لحظه جواب مي ده، مي شه گفت : يك خود شيفته به تمام معناست
-خوب خوشحالم كه با اين مساله كنار اومدي ، خيلي نگرانت بودم ، حالا اين قضيه تحقيرها چيه مگه اونجاهم به پرو پاي هم مي پيچيد ؟!
لبخندي زد و گفت :
-اوه ... چه جورم !! البته همش هم تقصير من بود
-تو که می دونم ، مریضی !........ حالا چی شده؟
- هيچي دير سركلاس رفتم و مي خواستم زود هم بزنم بيرون كه اونم قات زد ويه چيزاي گفت . بگذريم از بابا و مامانم چه خبر، حالشون خوبه
romangram.com | @romangram_com