#سایه_پارت_84
-من اولين جلسه ايه كه ميام سر اين كلاس و خبر از قانون هاي شما ندارم .
در حالی که با گامهای استوار به طرف تریبونش میرفت بلند و شمرده گفت :
- به هر حال همه می دونن که هیچ دانشجویی بعد از من حق ورود به كلاس و نداره ؛ شما اینو نمي دونستيد؟
-من در جريان نبودم .
با نگاهی تحقیر آمیز سر تاپایش را کاوید وگفت :
-بهتر بود قبل از اينكه با من كلاس مي گرفتي در مورد كلاسم یکم تحقيق مي كردی
ديگر صبرش لبريز شده بود با خشم گفت :
-من به خاطر تداخل مجبور شدم با شما کلاس بگیرم ،در ضمن فكر هم نمي كردم اينقدر مهم باشه که بخوام در موردش تحقیق کنم . حالا هم از اينكه وقت كلاس وهمینطور شما رو گرفتم معذرت مي خوام .
مي خواست از کلاس خارج شود كه آرمين با دست به صندلي خالي اشاره كرد و جدی و قاطع گفت :
- برید بشینید ؛ديگه هم تكرار نشه .
با حرص دندانهايش را برهم سايد و از مقابل دیدگان گستاخش گذشت و روي اولین صندلي خالي كنار ستايش يكي از دوستانش نشست . ستايش روي برگه نوشت .
-مرحبا ،خوشم اومد خوب زدی تو برجکش!
چشم غره ای به ستایش رفت اما ستایش از رو نرفت وباز نوشت
- باید امروزتو کتاب گینس ثبت بشه ؛چون تو تنها کسی که اجازه داده بعد از خودش وارد کلاس بشه
اينقدر عصبي و پر از خشم بود كه حوصله جواب دادن به ستايش را نداشت به همين خاطر بي هيچ حرفي نگاهش را به تخته وايت برد انداخت و در لابلای گفتار درسیِ استاد گم شد.
صدای رسا و پر ابهت آرمين در سکوت کلاس طنین می انداخت .آرمین كلمات را خیلی راحت وشیوا بيان مي كرد و جملاتش قابل فهم ودرک بودند و دریک جمله در مقايسه با استاد ارجمند خيلي بهتروشیواتر تدريس مي كرد اما چيزي كه برايش اصلا قابل فهم نبود نگاه تبعیض آمیز آرمین به دانشجوها بود او خيلي راحت بين دانشجوهاي دختر و پسرفرق قائل مي شد وقتي پسری سوالي مي پرسيد تمام نگاهش را به او مي دوخت و فقط او را مخاطب جواب قرار مي داد ولي وقتي دختري سوالي می پرسید در حالي كه كلاس را مخاطب قرار مي داد جواب سوالش را کوتاه مي داد اين حركت براي سايه سوال برانگيز بود و در آن کلاس احساس حقارت می کرد اما در كل از كلاسش راضي بود چرا که در كلاس به غير از سازه هاي فولادي هيچ بحثي نمي شد و هيچ دانشجويي حق مزه ریختن نداشت
كلاس که تمام شد سريع وسايلش را برداشت وبه قصد بیرون رفتن به طرف درب کلاس رفت كه دوباره استاد مشايخ با تمسخر گفت :
- حالا چه عجله ايه دير اومدي و زودهم مي ري ؟!
لحن تمسخرآميزش باعث شد که دوباره دانشجوها بخندند . آرمين ادامه داد .
-به تو ياد ندادن به بزرگترت احترام بذاري
كنار در ايستاده بود وفقط حرص مي خورد چقدر دلش مي خواست جواب تکه هایش را می داد اما نمي توانست ،اگر جاي ديگري بود حتما جواب دندان شكني به همه توهین هایش مي داد، آرمين هم خوب مي دانست كه او در موقعيتي نيست كه بتواند جواب تحقيرهايش را بدهد و ازاين لحظات نهایت استفاده رامي برد
romangram.com | @romangram_com