#سایه_پارت_81

روبرويش ايستاد وبا ابروهايی درهم كشيده و اخمی عمیق گفت :

-فكرشو هم نكن كه به اين طريق برنامه طلاق و يك ترم عقب بندازي .

از اينكه می دید طلاق اینهمه برايش مهم است پراز خشم با چشمانی گستاخ گفت : .

-پس برای اینکه زودتر از شرم خلاص بشی مجبوري منو سر كلاست تحمل كني و حتي بهم کروم بدي

كيفش را از روی میز برداشت ودر حالی که می خواست از در بیرون برود روبرویش ایستاد و گفت:

-شايد مجبور بشم سر كلاس تحملت كنم اما مطمئن باش يك صدمم بهت کرو نمي دم پس تا دير نشده برو دست به دامن همون ارجمند شو .

وقبل از اینکه اجازه دهد او چیزی بگوید ،سریع از مقابلش گذشت واز در خارج شد

سايه که از رفتارش خشمگین بود با عصبانيت جزوه در دستش را به طرف در پرت كرد و داد زد

- مردیکه روانپریش عوضی !مطمئن باش همین کارو می کنم

دوباره هم به دفتر آموزش رفت ،اما خواهش و التماسهایش ذره اي هم در دل خانم اسدی نفوذ نكرد و حرفش فقط يك كلام بود

- (كاري از دست من برنمي آيد)

وقتي ديد عجز و التماسش بی فايده است . ناراحت وعصبی از آنجا خارج شد و سراغ استاد ارجمند را از بچه ها گرفت . استاد ارجمند سر كلاس بود و او دلش نمی خواست مزاحم كلاسش شود ؛ پس ناگزير پشت در کلاس منتظرش ايستاد .

بعداز مدتي طولانی انتظار نگاهي به ساعتش انداخت وقت كلاس استاد ارجمند تمام شده بود، اما انگاراصلا خيال بيرون امدن نداشت .اخلاقش را خوب مي دانست و می فهمید که در حال حاضر همه بچه ها روی سرش ريخته اند و به او اجازه خروج نمي دهند با دلشوره عرض راهرو را مي پيمود . ده دقيقه ديگر كلاسش با مشايخ شروع مي شد و بايد قبل از این ده دقيقه وضعيت كلاسش را مشخص مي كرد، در غير اين صورت مجبور بود تا دير نشده سر كلاس اوحاضر شود.

در همين لحظه در كلاس ارجمند باز شد و مثل هميشه شاد و سر حال از کلاس بيرون امد ؛با دیدن سایه

با لبخند به طرفش قدم برداشت .سایه هم به طرفش رفت و گفت :

-سلام استاد .

با لحنی گرم وصمیمی سلامش را جواب داد و گفت :

-كم پيدائيد خانم ستوده !

با لبخند گفت :

-همين جا هستم نزديك نيم ساعته پشت در كلاستون منتظر تونم.

-بايد خيلي مهم باشه كه شما منتظر من باشيد . حالا چي شده


romangram.com | @romangram_com