#سایه_پارت_78
- فكر ميكردم آسايش و راحتي مهمان بايد از هرچيزي مهمتر باشه
بيخيال و ريلكس جواب داد:
- من هم در فراهم كردن وسايل راحتي شماكوتاهي نكردم
احساس كرد در حال انفجار است خشمگين فریاد زد:
- تورو میگن آدم ؟!تو اصلا می دونی درک وشعور چیه !........هیچ انسانی حاضر نمیشه يه دختر جوونوتا ساعت 2نصف شب تك و تنها رها کنه وبره پی خوشگذرونی خود!
با آرامش گفت :
- اين زندگيه كه خودت انتخاب كردی پس منو.......
ميان حرفش پريد و گفت:
- پس همه اين كارها یه نقشه است ؟.........آره یه نقشه است !.....یه نقشه کثیف كه من فرار و به قرار ترجيح بدم؟... باشه مشكلي نيست من همين امشب از اين خونه مي روم اما مطمئن باش به همه می گم شما چه حيوون كثيف وحال بهم زنی هستين
- هيچ ميدوني نیش زبونت از يه خنجرم تيز وبرنده تره!
- قلب شما هم آبروي هرچه سنگه رو برده!
با لحني تمسخر آميز گفت:
- خيلي مغروري !...با اينكه از ترس داري ميلرزي اما اصلا به رو خودت نمياري
- وشما هم چقد از اين وضعيت من لذت ميبرین !
باپوزخندی گفت:
- پس داری اعتراف مي كنی كه ضعيفي و ترسيدي.
دوباره پر از خشم شد وداد زد :
- آره من ترسيدم !.....ترسیدم !......خیلیم ترسیدم!......حالا راضی شدی ؛.............اما من برخلاف تو فكر میكنم اگه نمی ترسیدم اصلا يك دختر طبيعي و نرمال نبودم
لحظه اي سكوت كرد و سپس با لحني آرامش بخش گفت:
- نگران نباش ،برج چند تا نگهبان داره كه امنيت اونجا رو تضمين مي كنن، منم تو راه هستم و تا يه ربع ديگه خونم ،درو از داخل فقل كن وبرو راحت بخواب .
گوشي را که قطع كرد به آرامش رسيده بود . نمي دانست در لحن كلام آرمين چه بود كه تا اين حد باعث آرامشش شده است.
romangram.com | @romangram_com