#سایه_پارت_66

نگاه سايه روي چهره سرد آرمين افتادوباخجالت سرش را پایین انداخت

آرتین با اعتراض گفت:

- مامان جان راحتش بزار ،اين بدبخت كه فقط چند روزه آرمين و ميشناسه هنوز خیلی زوده که بفهمه شازدت چقد تلخ و نچسبه !.... مطمئن باش به زودي خودش همه چيز دستگيرش ميشه

مهری روی مبل نشست وسایه را در كنارش نشاند وگفت :

- عزیزم !كاري به حرفهاي آرتین نداشته باش آرمين درسته يكم يكدنده ولجبازه ولي توي روابط خانوادگي بهترين پسريه كه تا حالا شناختم

- مامان جان كي ميگه دوغ من ترشه

- آرمين که از موضوع بحث حوصله اش سر رفته بود با كلافگي گفت :

- شما حرف ديگه اي نداريد بزنيد

در حالي كه دستش هنوز در دست مهري بود با معذرت خواهي كوتاهي از جا برخاست مهري دوباره دستش را در دست گرفت و گفت :

- عزيزم پس حلقه ات كو؟

نگاه سرد آرمین در نگاه مضطربش گره خورد، با دستپاچگی گفت :

- حلقه ام ،.........خوب ......خوب يكم برادستم گشاد بود ترسيدم گم بشه درش اوردم

مهری متعجب گفت :

- چرا عزیزم ! روز خرید که اندازه بود

آرتین بالودگی گفت:

- از رفتار آرمين كلي غصه خورده ،وزن كم كرده

مهري با تشر به آرتین گفت:

- آرتین دیگه بسه!

سپس رو به او ادامه داد

- می دادی آرمین ببره اندازه ات کنه ،عزیزم این روزا زن متاهل و فقط از حلقه تو دستش می شناسن ،ماشالله تو هم که خوشگلی ........

آرمین برای پایان دادن به بحث ،حرف مادرش را قطع کرد ورو به اوگفت :


romangram.com | @romangram_com