#سایه_پارت_62

نگاهش پر از خشم و بدبيني بود خشك و سرد دوباره پرسید :

- كي؟

- نازنين!

- لطف كن ولوم اهنگ و کم کن و بعد بيا اتاقم، کارت دارم

وبدون اینکه منتظر جواب بماند به سمت اتاقش رفت . سايه با حرص دست مشت شده اش را در هوا به طرفش پرت كرد ونگاهش را به نازنین دوخت ،نازنين با لبخند گفت:

- حالاچرا اينقدرعصبي ؟!

- آخه نمی بینی ؟! حتي خواهش هاش هم دستوريه

در حالي كه ولوم آهنگ را پایین می برد ادامه داد :

- فكر ميكنه آسمان سوراخ شده و فقط او افتاده پائين، واي كه چقدر رفتارش حرصم ميده

ودر حالي كه روي تاپ قرمزش يك بلوزسفید مي انداخت باحرص گفت :

- حالا هم که دستور فرمودن برم اتاقشون ، چونکه آقا كارم دارن

از بين روسريهايش ،یک روسری قرمزخوشرنگ برداشت و در حالي كه مقابل آينه روی سرش مرتب ميكرد ادامه داد:

- بايد بهش بگم اينجا دانشگاه نيست و منم دانشجوش نيستم كه هرجور دلش خواست باهام رفتار كنه

نازنین با پوزخندی گفت :

- حالا چرا داري خودتو خفه می کنی اون كه نامحرمت نيست

در حالی که از خشم صدایش می لرزید ونفس نفس می زند گفت :

- چرا هست ،توکه نمي دوني ، اون از هركسي برامن غریبه تره !

- خنگ نشو دختر ،اينجوري فقط خودتو اذيت ميكني

- فعلا برم ببينم اين خودشيفته عوضي چه كاري باهام داره ،بعدا دراینمورد باهم مفصل حرف میزنیم

در حالی که نگاهش را به صفحه مانیتور لپ تاپ سایه انداخته بود با آرامش گفت:

- باشه برو، فقط فراموش نكن كه تو دانشجوی اونی و اونم استادته


romangram.com | @romangram_com