#سایه_پارت_60

- نه من از اون دلگير نيستم به هرحال ما از اول با هم قرار جدايي گذاشتيم و اينكه توي زندگي هم دخالتي نداشته باشيم هم جزو شروطمون بوده ولي از اينكه مجبورم جلو خانواده هامون نقش بازي كنم ناراحت و نگرانم

- خوبه دیگه ! حداقل وقتي در كنار خانواده هاتون هستين به آرامش مي رسيد

- مشكل اينجاست كه من مجبورم هی دروغ بگم وبه اين يكي اصلا عادت ندارم

- عادت ميكني عزيزم وقتي زندگيت خودش يه دروغ بزرگ باشه مجبوري بهش عادت كني

- اما مشكل امروز حتي با دروغ هم حل نميشه

- مگه چي شده؟

- قرار دوخانواده امشب بيان اينجا،منم با آرمين ديشب حرفم شده ، نمي دونم چطور بهش بگم زود بياد خونه كه ضايع نشيم

- خوب بهش یه اس بده

- گفته تو رفت و آمدش دخالت نكنم

- اين دخالت نيست سایه شما از اول شرط كردين نبايد خانواده از روابطتون بويي ببرن پس اون نمي تونه اعتراضی کنه

- آخه من شماره تلفنش وندارم

نازنين آهي كشيد و گفت:

- وای که اين رشته سری دراز دارد ، حالا خنگول ميخواي چيكار كني؟ ميخواي من به مامانت بگم مريض شدي نيان اينجا

- نه نه !..اگه اينو بگي كه بيشتر سه ميشه

- بگو با آرمين برنامه ريختيم بريم مسافرت ،بعد از مسافرت بياين اينجا

- نميشه ،مهري مادریه كه حتي به آب خوردن بچه هاش هم اهميت ميده ... حالا خودت ونگران نكن يه كاريش ميكنم ، فوقش ميگم براي آرمين كاري پيش اومد مجبور شده بره بيرون

- آخه كار، اونم درست فرداي عروسيش؟!!

- چكار كنم نازی ! نمي تونم بگم آرمين چشم نداره من و خانواده ام و ببينه كه

- اين زندگي خودته وخودت بهتر ميتوني راستو ریستش كني اما من نگران خودتم سایه ! تو دختر حساس وزود رنجي كه تحمل بدرفتاري استاد مشايخ و نداري

- فعلا كه تحمل كردم و به خودمم فهموندم اون فقط يه غريبه است

- بسيار خوب هر طور راحتي ،از مشايخ و اين زندگي بگذريم ، قصد نداري بياي دانشگاه ؟! دو هفته است كلاسها شروع شده و تو قيد همه چیزو زدي ممكنه عقب بيافتي


romangram.com | @romangram_com