#سایه_پارت_51
آرمين لبخندي زد و گفت :
- نگران نباشيد آقاي ستوده از چشما مم بیشتر مراقبشم
در ميان غم پدر و مادرش و ساغر ، بطرف ماشین عروس رفت . وقتي ميخواست سواراتومبيل شود آرتین كنارش بود و آرام زمزمه كرد
- مطمئن باش آرمين به توهیچ صدمه ای نمي رسونه پس راحت و آسوده در كنارش زندگي كن و نگران هیچی هم نباش . اگر احيانا قصد آزارتو داشت فقط کافیه به من بگی ، قسم میخورم که هيج وقت بهش اجازه نمي دم تو رو اذیت کنه
لبخندي زد و گفت :
- نگران من نباش من مواظب خودم هستم
قبل از اينكه فيلمبردار دستوري صادر كند سريع سوار شد و پس از چند لحظه آرمين هم پشت فرمان قرار گرفت ودر سكوت مشغول رانندگي شد
احساسهاي گوناگونی به وجودش چنگ می زد ،هم دلشوره و استرس داشت و هم ترس و نگراني ، نمي دانست اين چندماه را در چه شرايطي طي خواهد كرد
نگاهش در آينه به خودرو فيلمبردار افتاد و با ناراحتي رو به آرمین گفت:
- بهتر نيست فيلمبردار ومرخص كني بره ؟!
آرمين بي حوصله نگاهش كرد و او ادامه داد :
- اين عروسي مسخره چه چيزيش شبيه بقيه عروسي هاست كه نياز به فيلمبرداری وثبت خاطره داشته باشه نه من رغبتي برا ديدن اين فيلم كوفتي دارم و نه مطمئنا شما ، پس بگو بيشتر از اين خودشو اذيت نكنه
آرمين در آینه مقابلش نگاهی به خودرو فیلمبردار انداخت وبه سردی گفت :
- اگه دست من بود که حتي همین عروسي روهم نمي گرفتم
- بله مي دونم!
با اينكه دلش نمي خواست طبق نظر سایه كاري انجام دهد، اما وقتي ديد درست مي گويد با زدن راهنما خودرو را كنار جدول نگه داشت و با اشاره دست از فيلمبردار خواست نگه دارد وقتي خودرو فيلمبردار كنارش ايستاد گفت:
- دلم نمي خواد از لحظه هاي خصوصي زندگيم فيلمبرداري بشه بهتره همينجا فيلمتون و تموم كنيد
سایه همراه با پوزخندی با تمسخر تکرارکرد :
- لحظه های خصوصی !!!
فيلمبردار از خداخواسته گفت:
- چشم هر طور میل شماست آقا !
romangram.com | @romangram_com