#سایه_پارت_127

-چه مزاحمتی پسرم تازه که سرشبه

-می خواستم اگه امکان داره همین حالا بیاین منزل من .......... البته مجهز

اتفاقی افتاده ؟-

-چیزی نیست ، فقط یه مریض دارم که تبش خیلی بالاست

-اگه تب بر تو خونه داری یه دونه بهش بده تا من برسم

-بهش دادم .......... پاشویه اش هم کردم ولی متاسفانه همچنان تبش بالاست .

-من تازه ازبیمارستان زدم بیرون ،مواظبش باش تا برسم .

-بسیار خوب ، منتظرتم

دکتر متین به محض دیدن و چکاب سایه ، سریع یک سرم به دستش وصل کرد و چند نوع قرص به او خوراند و همان جا نشست تا که از حالش مطمئن شود

سایه هنوز در تب می سوخت و پدرش را صدا می زد چند باری هم از آرمین خواهش کرد بود او را هرگزترک نکند . نگاه متعجب دکتر روی آرمین خیره مانده بود.

آرمین کنار سایه نشسته بود و آرام با دستمال عرق صورتش را پاک می کرد وقتی دید تب سایه پائین نمی آید با نگرانی رو به دکتر گفت :

-دکتر داره حالش بدتراز قبل می شه،می ترسم تشنج کنه ! اجازه بدید ببرمش بیمارستان

دکتربا لبخندی گفت :

-نگران نباش ،داروها کم کم اثر می کنند و تبش پائین میاد

لحظه به لحظه درجه حرارت بدن سایه پائین می آمد و حالش بهتر می شد . دکتر برای چندمین بار درجه را زیر زبانش گذاشت و با مهربانی رو به آرمین گفت :

-تبش پائین اومد و دیگه جای هیچ نگرانی نیست

سپس در حالی که وسایلش را جمع می کرد دستورات لازم را برای نحوه استفاده داروها به آرمین داد و از جا برخاست و گفت :

-سرمش وبه اونجا که علامت زدم رسید ببندو خیلی آروم سوزن انژوکت و از دستش بیرون بکش فقط مواظب باش باعث خونریزی نشه .

-حتما دکتر!

-من دیگه باید برم .

-خوب همینجا می مونیدید !


romangram.com | @romangram_com