#سرمای_قلب_تو_پارت_99


_معذرت ميخوام....بابت..اون روز...يعني....اون شب....

رها کز کرد....چه شب بدي بود برايش....چند لحظه سکوت کرد که بهراد با اضطراب گفت

_ميبخشي؟؟...

_اره ولي.....ميترسم......بهراد سريع جواب داد

_از چي؟؟؟

_از اينکه دوباره تکرار شه.....بهراد در دل به خود لعنت فرستاد...

_نترس عزيزم ديگه تکرار نميشه....

_باشه...ولي تا وقتي اون مشکلو داري ن...

_بسه رها...من مشکلي ندارم.....

رها سريع جواب داد

_باشه ...باشه....فراموشش کن....بهراد خواست چيزي بگويد که بقيه داخل شدند

مهران_بههه....چطوري قهرمان؟؟؟

نازنين_ارومتر پسر چه خبرته.....با شوخي هاي ساختگي اطراف بهراد ايستادند...

گفت

_چيزي شده....دايه با هول گفت ...

romangram.com | @romangram_com