#سرمای_قلب_تو_پارت_33


مهران به پرچين تکيه زد....-نه کار اشتباهي نکردي...ولي خودتو بزن جاي من..يهو ميگن ميگن واسه خواهرت خاستگار اومده...يهو ميگن رها جوابش مثبته...از اون بدتر پسره بهراده

-خب مگه اون چشه...فقط يکم خشکه وگرنه پسر خوب....مهران نگاهي توام با اخم به رها کرد که رها از ادامه ي حرفش منصرف شد....

-من راجبش خيلي حرف شنيدم...يکي ميگفت..از بس خشنه که يه بار دندون يه دختر و تو دهنش خورد کرد..يکي ديگه ميگفت..از زن جماعت بدش ميادو فقط واسه عيش و نوش ميخواتشون..يکي ميگفت اونم مثل باباش ديونس......رها حس کرد توان ايستادن ندارد ...اين حرفها چه معني داشت...ديوانه ست...دختر بازست..؟بعد ياد وقتي افتاد که در جنگل گم شد و بهراد به او کمک کرد...*نه..اين درست نيست..اون روز ميتونست خيلي راحت بلا ملا سرم بياره...ولي حتي نگامم نکرد*...-من حرفا رو قبول ندارم..نه تا وقتي که با چشم خودم ببينم...مهران هوفي کشيد..-من فقط نگرانتم رها...هنوز بچه ايي...جنس مردا رو نميشناسي....-ميدونم مهران...ولي خودم و سپردم دست خدا..چند بارم استخاره گرفتم ..خوب اومد...مهران سري تکان داد...رها اول خنثي به مهران نگاه کرد بعد ناگهاني پريد بغلش ..طوري که مهران نزديک بود بيفتد...-چته ..دختره...يواش تر...-الان ديگه اشتي...- همينم مونده قهرکنم ..معلومه که اشتم..حالام بيا پايين گردنموشکستي...رها پايين امدو رو به مهران گفت-بريم يه گشتي بزنيم...-جان رها حوصله ن...-من رفتم اماده شم.....مهران خنده ايي کرد..-فقط زوووود...

در کوچه پس کوچه ها با تريپ شهريشان ميگشتند...دختر ها پچ پچ کنان از کنار مهران ميگذشتند...رها-مهران خاطر خواه دارياااا!!....-هه چي فکر کردي..دخترا تو بيمارستان مدام واسم نقشه ميکشن....رها خنديدو از قدمزدنشان لذت ميبرد....

گوشي اش زنگ خورد

کيا-سلام داداش خودم...کجايي تو..کاراي خاستگاري چطور پيش رفت

-سلام...عمارتم...جواب مثبتو گرفتيم...

- به سلامتي..شرمنده نبودم...حتما يه روز ميام پيشت...راستي اين شهرام عذاب وجدان گرفته شديد...ببخشش )صداي شهرام:بهرااااددددممم(

بهراد پيشانيش را خاراند...-چي ميگه اون؟

کيا-خخخ...ميگه گ..ه خوردم...

-نوش جونش....کمي بعد از مکالمه و چرت و پرت گفتن هاي شهرام گوشي را قطع کرد ...تقه ايي به در خورد

-بهراد-بيا تو

فاطمه-ببخش که مزاحمت شدم مادر....وقت داري؟

-اره دايه بگو

فاطمه کنارش نشست...-پسرم هر وقت وقت ازاد داشتي يه سر به اون دختر بزن..ببر بگردونش..بزار دلش بهت خوش باشه...دختره ..دلش نازکه...بايد بيشتر باهم اشنا شين...

romangram.com | @romangram_com