#سرآغاز_یک_فرجام_پارت_14
- اول اینکه، دیگ به دیگ میگه ته دیگت کو؟ دوم اینکه، آخه هرکسی که لیاقت من رو نداره. من به این خانومی، زیبایی، مهربونی، هنرمندی و...
همینطور داشت ادامه میداد که من اضافه کردم:
- اعتماد به سقف بالا و...
مریم هم ادامه داد:
- درباره مورد اولت هم باید بگم که مسیح، عشق منه.
زدم زیر خنده که مریم چپچپ نگاهم کرد و گفت:
- چیه؟
نگاهش کردم و گفتم:
- خودت رو ندیدی که چشمات شکل قلب شده بود.
نازنین هم خندید که مریم با حرص گفت:
- برید ببینم. مگه شما کار ندارید؟
خندیدیم که نازنین گفت:
- میبینی که! مگس هم پر نمیزنه.
منم نگاهی به اطراف کردم و گفتم:
- ببینم حالا واقعا چرا اینقدر بازار کارمون کساد شده؟
مریم با خنده جوابمو داد:
- چون نوبتها، از یه ساعت دیگه داده شده.
با تعجب گفتم:
- چرا؟
romangram.com | @romangram_com