#سرآغاز_یک_فرجام_پارت_13
- حالا شد تقصیر من؟ خب شما عین کوآلا سرتون رو داخل مانیتور کردین. من اومدم اصلا نفهمیدین.
بعد هم حق به جانب ادامه دادم:
- بعدش هم، خب منم مثل شما شهره رو این شکلی دیدم، تعجب کردم دیگه!
با این حرفم، قضیه شهره رو باز یادشون آوردم. نازنین با هیجان گفت:
- دیدی؟ تو هم دیدی؟
بعد هم با گریه ساختگی گفت:
- اینم شوهر کرد، رفت. من موندم و این مریم بدبخت.
و با همون آه و ناله ساختگی ادامه داد:
- ای وای!
و سرش رو انداخت روی بازوهای مریم که مریم با درد گفت:
- اَه نکبت! بلند شو ببینم. بازوهام درد گرفت. آخآخ!
و چهرش رو از درد توی هم کشید. نازنین چپچپ نگاهش کرد که خندیدم و با شیطنت گفتم:
- حالا برات شوهر هم پیدا میکنم نازی خانوم! آخ. کاش صدات رو ضبط میکردم و به مامان بهنازت میدادم که گوش کنه.
نازنین بلند شد و کنارم ایستاد. پشت گردنم زد و در همون حال گفت:
- تو غلط کردی!
چشمغرهای رفتم که عین خیالش هم نبود. مریم خندید و گفت:
- تو واقعا چرا مزدوج نمیشی؟ داری پیر میشیها.
نازنین پشت چشمی نازک کرد و گفت:
romangram.com | @romangram_com