#سرآغاز_یک_فرجام_پارت_12
نازنین نفس عمیقی کشید و گفت:
- زهرمار! الهی که این مسیح بمیره که تو من رو دق مرگ میکنی بالاخره.
نگاهش کردم و با تعجب گفتم:
- مسیح دیگه کیه این وسط؟
نازنین با تمسخر گفت:
- جناب مسیح رشادت؛ خواننده خوب کشور.
بعد هم با حرص گفت:
- مرده شورش رو ببرن، بیریخت.
مریم با حرص گفت:
- تو به مسیح من چیکار داری، آخه؟
من و نازنین با هم نگاهش کردیم و متعجب گفتیم:
- مسیحِ تو؟
نگاهمون کرد و با چشمغره گفت:
- بله. مال خودمه!
با چندش بهش نگاه کردم که نازنین گفت:
- ارزونی خودت.
بعدم با حرص رو به من گفت:
- تو چه مرگته که داد میزنی؟
چشمغرهای بهش رفتم و گفتم:
romangram.com | @romangram_com