#سرآغاز_یک_فرجام_پارت_120

مکثی کردم و با نفس عمیقی پرسیدم:

- حالش خوبه؟

عمیق نگاهم کرد و سعی کرد ذهنم رو منحرف کنه. با خنده گفت:

- آره بابا. حالش از من و تو هم بهتره پیرمرد.

آروم لبخند کجی زدم و گفتم:

- خوبه.

بعدم ادامه دادم:

- نگفتی مهمونی مال کیه؟

کیوان بهم زل زد و گفت:

- چه فرقی می‌کنه؟

بعدم ادامه داد:

- اصلا یه کاری می‌کنیم. تو بشین، من لباس‌ها رو می‌پوشم. تو بگو کدوم خوبه.

سری تکون دادم و با لبخند گفتم:

- باشه.

و روی تخت نشستم. اونم می‌رفت، داخل حمام اتاقش کت و شلوار‌ها رو می‌پوشید و بیرون می‌اومد.

نفس عمیقی کشیدم و پرسیدم:

- ببینم مگه می‌خوای بری مجلس ختم؟

نگاهی به کت و شلواری که پوشیده بود، انداخت و گفت:

- چطور؟

romangram.com | @romangram_com