#سرآغاز_یک_فرجام_پارت_108

- این‌همه پول این تخت دو نفره رو ندادم که وقتی تو میای روی زمین بخوابی.

خندید و گفت:

- با کمال میل.

و خودش رو انداخت روی تخت. منم رفتم کنارش و دراز کشیدم...

سری تکون دادم و بی‌حوصله رو به بچه‌ها گفتم:

- گفتم نه. دیگه بیخودی اصرار نکنید.

صیام پاش رو کوبید به زمین و گفت:

- من می‌خوام بیام.

نفسم رو با حرص دادم بیرون و نشستم روی تختم و گفتم:

- آخه من نمی‌فهمم، شما می‌خواید بیاید اونجا واسه چی؟

تیام که به میز آرایش تکیه زده بود گفت:

- خب این‌جا، حوصلمون سر میره.

پوفی کردم و از روی تخت بلند شدم، رفتم سر کمد و گفتم:

- خاله طرلان خونه‌ست. حوصلتون سر نمیره.

تیام باز گفت:

- مامان؛ خاله طرلان داره درس می‌خونه.

در کمد رو با حرص بستم و مقنعه‌‌م رو سرم کردم و رو بهشون گفتم:

- اصلا ببینم! شما مشق‌هاتون رو نوشتین؟

صیام محکم سرش رو تکون داد و گفت:

romangram.com | @romangram_com