#سرآغاز_یک_فرجام_پارت_106
بعد از چند ثانیه ادامه داد:
- اما میدونی من از چی نگرانم؟
نگاهش کردم و پرسیدم:
- از چی؟
کمی بهم زل زد و گفت:
- تو روانشناسی طناز. پروندههات هم نشون میده که روانشناس بدی نیستی؛ اما تو در مورد خودت و مسائل خودت نمیتونی روانشناس باشی. نمیتونی مدیریت کنی. تو در مواجهه با مسئله اخیر، فقط مادری. فقط طنازی. نه یه روانشناس که میتونه با آرامش مشکلات رو حل کنه.
سرم رو انداختم پایین و گفتم:
- میدونی که دارم تلاشم رو میکنم.
آروم سرم رو چرخوند سمت خودش و گفت:
- آره اما تلاش بینتیجه.
چیزی نگفتم که بعد از چند دقیقه سکوت آروم پرسید:
- گردنت چطوره؟
لبخند کوچکی زدم و دستی به گردنم کشیدم و گفتم:
- بد نیست. کمی آرومتر شده.
آروم گفت:
- رفتی بیرون امروز. مگه نه؟
با تعجب گفتم:
- از کجا فهمیدی؟
خندید و گفت:
romangram.com | @romangram_com