#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_99


پوزخندی زدم:دلیلت منطقی نبود،پس میخورم.
لپ تاپشوبست وگذاشت روتخت اومدطرفم دستش توجیبش بود:ببین دارم به زبون خوش بهت میگم دیگه حق نداری مشروب بخوری توام مثل بچه آدم بگوباشه،مجبورم نکن دست روت بلندکنم.
باجدیت توچشاش زل زدم:منم ازسیگارمتنفرم،پس توام دیگه حق نداری سیگاربکشی.
—به توهیچ ربطی نداره که من سیگارمیکشم.
پوزخندزدم:پس به توام ربطی نداره که من مشروب میخورم.
ازعصبانیت دندوناشو روهم فشارداد،دستشوبردبالا،چشماموبستم.چندثانیه گذشت اتفاقی نیفتاد،چشماموبازکردم.باخشم بهم نگامیکرد بازوهاموگرفت و چسبوندم به دیوارکنارگوشم عصبی ولی آهسته گفت:توفقط یه باردیگه لب به اون زهرماری بزن ببین من چطور گندمیزنم به دکوراسیون صورتت.
آب دهنموقورت دادم،از اون مواقعی بود که شدیدن ازش میترسیدم،چشمای کشیدشوبهم دوخت وگفت:درضمن گندی که دیشب باکیوان زدی هنوزیادمه،میذارم به حساب مست بودنت.
بهش نگاه کردم.دروبازکرد.بازوموکشید وبه بیرون هلم داد.بعددروبهم کوبید.ینی الان منوازاتاقش بیرون کرد؟به درک!سلانه سلانه به طرف پذیرایی رفتم جلوی تلوزیون نشستم داشتم کانالای ماهواره رو زیرورو میکردم،ماشالا نصفی ازکانالاش ملت درحال لب دادن بودن.یه مستندحیوون پیدا کردم این هنوز بهترازبقیه بود.ساعت۲ظهربوددرسالن بازشد.ایرج داخل اومد،رو مبل ولوبودم خودموجم وجورکردم:سلام آقا.
بدون اینکه حتی نگام کنه به سمت اتاقش رفت.ایش به درک لیاقت نداری بت سلام بدم.
پشت میزناهار نشستم،آرادهنوزنیومده بود یه کم شنسیل کشیدم مهری ونرگس کنارمیزغذا ایستاده بودن.نور بلورای لوسترچشممومیزد.درسالن واشد،آراداومدتو.یه صندلی بیرون کشید ونشست.مهری براش شنسیل کشید،آراد به میزخیره بود وآروم غذا میخورد.ایرج لیوان نوشابه رو سرکشید وگفت:امضاش کرد؟
آرادغذاشوقورت داد:آره.
–چطور راضیش کردی؟

romangram.com | @romangram_com