#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_100
—یه پیشنهادبش دادم.
ایرج باتعجب گفت:چه پیشنهادی؟
آراد ازسالادش خورد:بهش گفتم یا امضاش میره پای ورقه یامغزش.
ایرج پوزخندزد ومشغول غذاخوردن شد.
به آراد نگاه کردموگفتم:آرادمیشه نوشابه روبدی؟
فقط نگام کرد،باتمسخرگفتم:چیه بانوشابه هم مشکل داری؟
بدون هیچ حرفی نوشابه روبهم داد،ایرج با تعجب به دوتامون نگاکرد.
یه مانتوی آبی روشن پوشیدم،بلندیش تا یه وجب زیرباسنم بود،یه شلوار راسته ی سفیدپوشیدم،موهامویه طرفه ریختم توصورتم،شال سفیدموپوشیدم وازخونه بیرون رفتم.با تاکسی به همون منطقه رفتم.پارک تقریباشلوغ بود به اطراف نگاه کردم هنوز نیومده بود،روی نمیکت ولوشدم،ساعت چهارو ربع بودصدای بوق ماشینامیومد،این پسره ی بیشعورانگاربازسرکارم گذاشته.مثل این روانیا هی پاموتکون تکون میدادم،بچه ها داشتن جیغ وهوارمیکردن یه عده پسرداشتن وسطی بازی میکردن هوس کردم برم باشون بازی کنم حالا که تاپارک اومده بودم حیف بودهمینطوری برگردم.به طرفشون رفتم عین یابوبه هم توپ میزدن،نیشم شل شد:بچه هامیشه منم باتون بیام بازی؟
همشون عینه بزنگام کردن لبخندی رفتم.چهارنفروسط بودن:بزنید دیگه.
یکیشون که انگار۱۱-۱۲سالش بود توپوبه طرفم پرت کرد.جاخالی دادم خوردبه یکی ازپسرا،رفت بیرون.چندباردیگه توپ زدن همشون رفتن بیرون جزمن.توپ اولوزدن جاخالی دادم.پسرایی که کناربودن دادزدن:یکیش،یکیش......دوتاش دوتاش.....سه تاش....چارتاش.
romangram.com | @romangram_com