#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_97

_موندم چطوری خانوادت تحملت میکنن دلم ازاعماق وجودبراشون میسوزه.
_ بالاخره خواهش میکنی یاگوشیوقطع کنم؟
_روانی پاشوبیاگوشیموبهم بده.
_عمیق ترخواهش کن.
به اطراف نگاه کردم شادی داشت شیشه پاک میکرد.
شمرده گفتم:گوشیمو........بم.........پس بده
_کجابیام؟
_ببین اگه این دفم سرکارم بزاری اززیرسنگم شده پیدات میکنمو،بادستای خودم خفت میکنم.
بالحن مسخره ای گفت:
وااای مامانم اینایکی بیادمنوبگیره غش کردم ازترس.
بعدازمکثی ادامه داد:
ساعت چهارهمون خیابون باش.
بعدقطع کرد.به حیاط رفتم .که فرهادودیدم.بدون اینکه بم نگاه کنه به سمت دررفت پسره ی بیشعورانگارکه آدم نیستم.

romangram.com | @romangram_com