#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_9
_این چیه سرت کردی مگه نمی گم کلاه کاسکت
_ااااگیر نده دیگه من از این کلاهاخوشم می یاد تازه جلو هم داره صورتم زیاد معلوم نمی شه
فردین به پیشونیش کوبید:تو مخت عیب کرده؟ نگفتم کلاه کاسکت بپوشی برا خوشگلی
_فردین به جون خودم زود می یام فقط نیم ساعت
بعدم با لبخند سوییچ موتورو از تو دستش بیرون کشیدم موتورو به سمت در خروجی حرکت دادم از پشت صداشو شنیدم
_تارا زود برگردی ها
سرمو تکون دادم نگهبانا درو باز کردن در ویلای ایرج خیلی بزرگ بود دوتا ماشین با هم می تونستن ازش رد شن رنگش سفید بود و در قسمت بالا ترش میله های بلند بود وقتی از در زدم بیرون پامو رو دسته ی موتور گذاشتم و سوارش شدم این بالا خیلی با حال بود سوییچ رو زدم و پامو رو هندل چند بار فشار دادم که روشن شد عاشق صداش بودم دستمو روی فرمون گذاشتم سرعتم تقریبا بالا بود خدا رو شکر لواسون خلوت بود و گرنه تا الان حتما چند نفرو زیر گرفته بودم باد شدیدی تو صورتم می خورد کلاه مانع می شد شالم از سرم بیفته ساعت تقریبا نه صبح بود و هوا کاملا آفتابی با این نمی شد تک چرخ زد زیادی سنگین بود یه بچه با مامانش داشتن از جاده رد می شدن به سرعت فرمونو به سمت راست کشیدم صدای زنه رو شنیدم
_خدا بکشت با اون موتور سواریت
خدا خودتو بکشه زنیکه ی بی شعور از آسفالت خیابونا مثل باد رد می شدم دیگه کم کم داشت سردم می شد وقتی به خودم اومدم نزدیکای یه پارک بودم خیلی از لواسون دور شده بودم سر سری اطرافو نگاه کردم چند تا بچه داشتن تاب بازی می کردن درختای اطراف سبز و قشنگ بود خیابون خیلی خلوت بود به خودم اومدم و به جلو خیره شدم فقط صدای گاز دادن موتورو می شنیدم سرعتم خیلی بالا رفته بود حدود بیست متر اونور تر یه پژو پارس پارک کرد نمی تونستم سرعتمو کنترل کنم در جلو باز شد پسر جوونی ازش بیرون اومد دومتری باهاش فاصله داشتم به شدت دستمو رو ترمز گذاشتم ولی دیر شده بود لاستیکای موتور به طرز وحشتناکی روی آسفالت کشیده شد پسره نگام کرد تا خواست خودشو کنار بکشه با موتور رفتم تو در ماشینش دوتامون پخش زمین شدیم فکر کنم بغل موتور کنار ماشینشو گرفت تو پاهام درد بدی پیچیده بود پسره سرش پایین بود و دستشو به پاش گرفته بود موتور فردین بد بخت پخش زمین شده بود کنار مانتوم به آسفالت زده بود و پاره شده بود دستام گز گز می کرد پسره که انگار تازه به خودش اومده بود داد زد
_چته وحشی؟
در حالی که پامو گرفته بودم با صدایی که از زور درد می لرزید گفتم:وحشی قیافته
پسره مثل جن زده ها به عقب برگشت با چشمایی از کاسه در اومده نگام می کرد زمزمه کرد:تو دختری؟؟؟؟؟
ابرویی بالا دادم :مگه کوری؟؟
romangram.com | @romangram_com