#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_89


روی تخت خابوندموروم دراز کشید پاهاش پاهامو قفل کردبادستش گونه هامونوازش کردسرشوبه صورتم نزدیک کردو به لبم خیره شد،چشماموبستم اتفاقی نیفتاد،چشماموبازکردم،باچهری برزخی آرادروبروشدم.آرادکیوان وازپشت کشید.انگارهفتادلیترخون توچشماش خالی کرده بودن.دندوناشوروی هم فشارمیداد.گردن کیوان وگرفت وچسبوندش به دیوارباعصبانیت گفت:داشتی چه غلطی میکردی؟؟؟
کیوان درحالیکه سعی میکردگردنشوآزادکنه گفت:چی کارمیکنی آراد؟ولم کن
آرادلگدمحکمی به شکم کیوان زد،کیوان روی زمین افتاد.آرادخودشوانداخت روش،وحشیانه به صورت کیوان مشت میزد.
صورت کیوان پرازخون شده بود.
سعی میکردخودشوازدست آرادنجات بده اماقدرت اون کجاوآرادکجا؟؟؟
همونطورروی تخت ولوبودم اصلاقدرت حرکت نداشتم،کیوان بلنددادمیزد گاهی فحش میدادوگاهی التماس میکرد تابتونه خودشوازدست آرادنجات بده.آرادیقه ی کیوان کشیدوازروی زمین بلندش کرد.
دوباره به شکمش لگدزدوانداختش روی زمین،کیوان نفس نفس میزدوازدردتوی خودش جمع شده بود.آرادرفت بالای سرکیوانوپاشوگذاشت روی سینش ومحکم فشارمیداد.کیوان دادخیلی بلندی کشید.آرادپاشوبرداشت وبه پهلوش لگدزدباصدای دادکیوان چندنفرسراسیمه اومدن تواتاق.آرادوبه زورازکیوان جداکردن کیوان خونی وبی حال کف اتاق افتاده بود.همه جاشلوغ شده بودومن هیچی نمیفهمیدم.آرادازعصبانیت نفس نفس میزد.بازوموکشیدوبایه حرکت ازروی تخت بلندم کرد.

مانتوموتنم کرد،شالموانداخت روی سرم دستموکشیدوازاتاق بردم

بیرون.ازپله هاپایین رفتیم.آرادبه فرهادگفت:من تارارومیبرم خونه توایرجم باهم بیاید.
فرهادسرشوتکون داد.

romangram.com | @romangram_com