#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_86

اینوگفت ورفت،آراد داشت با اون گوشی کوفتیش ور می رفت .قرصوخوردم الساخونسردبود.بایدیه کاری میکردم.به نیمرخ جذاب آرادخیره شدم.سرموگذاشتم روشونش.بدنش گرم بود.احساس



کردم دستش داره بهم نزدیک میشه.قلبم تندمیزد.دستشودورکمرم حلقه کرد.و منو سمت خودش کشید و به خودش فشردآب دهنموقورت دادم کمرم گرم شده بود.اون یکی دستشوروی دستم گذاشت.به انگشتای کشیده وخوش فرمش خیره شدم.داشت به گردنم نگاه میکرد.
گردنموودستام لخت بود.یه گردنبندباپلاک نقره ای وظریف انداخته بودم.
سرشوداشت به گردنم نزدیک میکرد.تابه خودم اومدم،روم خم شد وگلوم آتیش گرفت،زیرگلومو محکم بوسید.چشمای آرادخماربودقیافه ی السابازم خونسردبود.این دیگه چه جونوری بود..........ولی نه ......نگاهم رودستاش ثابت موندمشتشون کرده بودوفشارمیداد.چشمای آرادسرخ شده بودبالحن لوسی گفتم:آراددارن میزغذارومیچینن بیابریم یه چیزی بخوریم من گرسنمه.
آرادفقط نگام کرد.چقدرپروهست.انگارنه انگارچندلحظه پیش چی کارکرد.
السالبخندی زد:راستی من هنوزاسم تورونمیدونم.
زیرلب گفتم تارا
_چه اسم قشنگی،کی برات انتخاب کرده؟
فقط نگاش کردم.
بعدازچندثانیه پوزخندزد:ببخشیدحواسم نبود.

romangram.com | @romangram_com