#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_7

آه لعنتی فهمید ولی خوب راستشو بهش می گم
_موتورتو بهم می دی؟
با چشمایی از حدقه در اومده نگاهم کرد و با صدای بلندی گفت:چیییییییی؟ شمرده شمرده گفتم:موتورتو...بهم...بده
دستی به موهاش کشید:هرچقدر پوست کلفتی دختر هنوز چهار،پنج روز از شیرین کاریت نگذشته موتور می خوای؟
باد موهامو تو صورتم می ریخت اخم کمرنگی کردم
_فردین بده به جون خودم زود برات می میارمش
قدم هاشو تند تر کرد :نمی شه اگه چیزیت بشه آراد ولم نمی کنه
_اه هیچیم نمی شه فردین بده دیگه
سرجاش وایساد فکر کنم خیلی رو اعصابش راه رفتم پامو به زمین. کوبیدم
_آراد چند ساعت دیگه می یاد یک ساعته بر می گردم
_نمی شه تارا اینجا تهرانه اگه پلیس بت گیر داد چه خاکی تو سرم کنم ایرج خان می کشم
_پلیس مگه بی کاره
با ابرویی بالا رفته نگام می کرد لبخندی ملیح زدم فکر کنم خرش کردم باصدای آرومی گفتم :بده دیگه

romangram.com | @romangram_com