#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_58

_پس فعلا بای
تلفن را به دستگاه کوبید عاطفه هنوز از مدرسه نیامده بود دنیا به اتاقش رفت دست هایش را به هم کوبید و در کمدش را باز کرد حالا که دانیال نبود می توانست مانتوی قرمزش را بپوشد ساعتی بعد عاطفه و محسن به خانه آمدند دانیال هنوز خواب بود دنیابه ساعت نگاه کرد پنج بعد از ظهر با فروزان در کتابخانه قرار داشت در کمد را باز کرد مانتوی قرمز را با خوشحالی تنش کرد دستبند نقره ای پوشید مانتوی تنگ بلندی قدش را به خوبی نشان می داد شلوار سفید لوله تفنگی همراه با شال سفید پوشید آرایش زیبایی کرد رژ کالباسی به لبش زد موهایش را از شال بیرون ریخت کیف قرمزی هم دور شانه اش انداخت مانتو اش حدود یک وجب بالای زانو بود دانیال با صدای بلند تلوزیون بیدار شد دستی به صورتش کشید و روی زمین رانگاه کرد چند از لباس هایش روی فرش ولو بود در کشو را باز کرد پوست چیپس هایی که در کشو بود را جابه جا کرد تا بالاخره یک چیپس سالم بین آنها پیدا کرد چیپس سرکه نمکی را تا ته خورد و پوستش را روی تخت گذاشت و از جایش بلند شد باید به دنبال فرزاد می رفت شلوار کتان مشکی با بلوز مشکی تنش کرد در کمد را باز کرد دنبال موبایلش می گشت روی میز را نگاه کرد توی کشو،پشت آینه به پیشانی اش کوبید و زیر لب گفت : تو داشبرد جاش گذاشتم
دنیا از اتاقش بیرون آمد محسن مشغول تماشای اخبار بود به دنیا نگاه کرد و دنیا جلوی محسن چرخی زد و گفت: بابا جون خوشگل شدم؟
محسن لبخندی زد: آره عزیزم تو همیشه خوشگلی
همان موقع عاطفه با چند برگه ی امتحانی از اتاق بیرون آمد به دنیا نگاه کرد و کنار محسن نشست
_مامان من دارم می رم کتابخونه
_قربون قدوبالای دختر نازم برم برو فدات شم
دنیا دوباره به سمت اتاقش رفت.همان موقع دانیال از اتاقش بیرون آمد.رنگ از روی دنیا پرید.فکر می کرد دانیال امروز خانه نیست.دست هایش عرق کرده بود.پوست لبش را می جوید.دانیال ابروهایش را در هم کشید.به دنیا نزدیک تر شد:
-این چیه تنت کردی؟
دنیا نفسش بالا نمی آمد.می خواست از کنار دانیال بگذرد.دانیال از پشت بازویش را کشید و او را به در اتاق کوبید:
_ می گم این چیه تنت کردی؟
دنیا آب دهانش را قورت داد: خ.. خوب لباس
-دنیا به زبون خوش بت میگم برو درش بیار.یه لباس درست و حسابی بپوش.

romangram.com | @romangram_com