#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_56

دانیال وارد اتاق شد و در را از پشت بست
_سلام بابا
محسن سرش را بالا آورد: سلام دانیال جان چی شده؟
_من امروز دیر برمی گردم منتظرم نباشید
_ساعت چند برمی گردی؟
_نمی دونم هشت یا نه شب
محسن سرش را تکان داد دانیال از اتاق بیرون آمد ساعت دو و نیم بود در ماشینش نشست شماره ی فرزاد را گرفت
_سلام فرزاد
_سلام چطوری داداش



هنوز تو اداره ای یا رفتی خونه؟

romangram.com | @romangram_com