#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_51
دنیا سر تکان داد
دانیال: خوب کجا؟
_دارم می رم یه گشتی بزنم
دانیال خواست حرفی بزند که دنیا سریع گفت: نترس با فروزان می رم
دانیال دیگر حرفی نزد همان موقع صدای زنگ در آمد دنیا لبخندی زد
_فکر کنم فروزانه
بعد هم دستش را تکان داد و گفت: خوب دیگه خداحافظ دنی جون
قدمی به جلو برداشت دوباره به عقب برگشت
_راستی اگه دوست داری می تونی بیای فروزانو دم در ببینی به هر حال دلتنگی یه دیگه وقت که نمی شناسه
_اگه چند ثانیه دیگه اینجا بمونی شاید نظرم عوض شه و نزارم بری ها
دنیا که انگار جدی گرفته بود به سرعت به سمت در رفت دانیال لبخندی زد عاطفه روی مبل نشسته بود و هندوانه قاچ می کرد دانیال یک ردیف هندوانه در دهانش گذاشت بعد از چند دقیقه که از رفتن دنیا و فروزان مطمئن شد. از در بیرون رفت شماره ی علیرضا را گرفت
_الو سلام علی
_سلام چطوری دانیال؟
romangram.com | @romangram_com