#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_46
_سلام جناب سرگرد
دانیال با خوشرویی جوابشان را داد فروزان پرونده ای دستش بود و به سمت اتاق سرهنگ اسفندیاری می رفت با دیدن دانیال ایستاد
_سلام جناب سرگرد
دانیال ایستاد
_سلام
در اتاقش را باز کرد پشت میز نشست بعد از چند لحظه تقه ای به در خورد و سربازی داخل آمد
_جناب سرگرد توی اتاق سرهنگ اسفندیاری جلسه است گفتن تشریف بیارید
دانیال از جایش بلند شد تقه ای به در زد و وارد شد به میز نگاه کرد سرهنگ اسفندیاری روی اولین صندلی نشسته بود روبه رویش ستوان عسگری نشسته بود سروان فرهمند و علیرضا و فرزاد هم پشت میز نشسته بودند روی میز یک تنگ آب بود دانیال سینه اش راصاف کرد و نشست
_آقایون آگاهی جمیعا سلام
به بقیه نگاه کرد و ادامه داد : بسم الله بفرمایید
سرهنگ اسفندیاری سرش را تکان داد: صبر می کنیم تا پدرتم بیاد
بعد از چند دقیقه محسن هم به آنها ملحق شد همه از جا بلند شدند
_سلام جناب سرهنگ
romangram.com | @romangram_com