#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_42
در حالی که تلوزیون را روشن می کرد گفت: تو خیابون یه کیف دزدی شده بود موتوری که کیفو دزدیده بود با ماشین من تصادف کرد
دنیا با حرص به دانیال نگاه کرد: دارم درس می خونم الان چه وقته تلوزیون دیدنه؟
دانیال پایش را روی پایش انداخت و صدای تلوزیون را بیشتر کرد: دوست دارم
دنیا نفس عمیقی کشید و کتاب هایش را که روی میز پخش بود جمع کرد و به سمت اتاقش رفت
عاطفه روی کاناپه رو به روی دانیال نشست
_دستت چی شده؟
با وجود آستین کوتاهی که پوشیده بود باند دستش به خوبی مشخص بود: شیشه ی ماشین بریدش
_از دست این موتوری های شهر که هر دفعه یه جای ماشینتو داغون می کنن
دانیال درحالی که کانال هارا عوض می کرد گفت : بابا هنوز برنگشته؟
_نه
_پس چرا ماشینش تو پارکینگه؟
_گفت با سرهنگ اسفندیاری بر می گرده
کنترل را روی میز پرت کرد: این کانالها هم که هر روز مزخرف تر از قبل می شه
romangram.com | @romangram_com