#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_40

سرشو آورد بالا بهتره پاشم گورمو گم کنم تا کار به جاهای باریک نرسیده دستمو به نرده سفید گرفتم سعی می کردم بلند شم ولی پام خیلی درد می کرد آراد ایستاد دستشو به طرفم دراز کرد دستشو گرفتم با یه حرکت منو به طرف خودش کشید با سر رفتم تو سینش فقط چند سانت باهم فاصله داشتیم به تک تک اجزای صورتم نگاه کرد داغ کرده بودم نگاهش رو لبام بود حسابی گرمم شده بود شالم از سرم افتاده بود ازش کمی فاصله گرفتم از زور هیجان صدام می لرزید
_م.. من می رم اتاقم بخوابم
آراد هیچ تلاشی نکرد تا مانعم بشه به سرعت از پله ها بالا رفتم در اتاقو بهم کوبیدم اووووف به خیر گذشت با دستم عرق صورتمو پاک کردم و پریدم رو تخت پام هنوز درد می کرد مطمئن بودم فردا کبود می شه شام هم نخوردم یاد مبایلم افتادم وقتی تو ماشین اون یارو با سایه حرف می زدم یادم نیست تو کیفم گذاشتمش یا نه اصلا حال نداشتم از جام بلند شم پلکام کم کم سنگین شد
*******
پشت چراغ قرمز توقف کرد دستش را در موهایش کشید زیر لب گفت : خیلی پربود ها
دنده را عوض کرد صدای قاشق چنگال از روی داشبرد بلند شد موبایلش را برداشت و دکمه ی اتصال را لمس کرد
_الو... سلام مامان جان
_سلام دانیال کجایی؟
_تو خیابونم دارم می آم
_فرزاد گفت شیشه ماشینت خورد شده اتفاقی افتاده؟
به روبه رو نگاه کرد: چراغ سبز شد میام خونه بهتون می گم خداحافظ
در خانه توقف کرد ماشینش را پارک کرد نگاه گذرایی به صندلی جلو انداخت چشمش به مبایلی خورد که روی صندلی افتاده بود مبایل را برداشت مارک گلکسی بود پوزخندی زد
_مبایلتم که جا گذاشتی... حالتو می گیرم دختره ی پررو

romangram.com | @romangram_com