#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_38

بعدم پاشو گذاشت رو گاز و از کنارم رد شد به سمت خونه رفتم نگهبانا درو باز کردن خیلی خسته بودم پسره ی احمق خر ازم پول نگرفت در سالونو باز کردم...
آراد سیگاری از جعبه ی طلایی تاشو بیرون آورد هنوز داشت تلوزیون نگاه می کرد سایه هم کنارش نشسته بود داشت میوه پوست می گرفت آراد به صفحه ی تی وی نگاه می کرد اخماش طبق معمول در هم بود سیگارشو روشن کرد پک محکمی زد نگاهی گذرا بهم کرد رفتم جلو و گفتم: از اون موقع تا حالا داری تلوزیون نگاه می کنی؟


ابروشو بالا انداخت بعد دو ثانیه دوباره به تی وی چشم دوخت به تلوزیون نگاه کردم یه یارو هه داشت غذا درست می کرد مطمئنم آراد هیچی ازش نمی فهمه نیشخندی زدم
_می خوای برای آیندت تجربه کسب کنی؟
نگاه تیزی بهم کرد
_حالا چند نوع غذا تا الان یاد گرفتی؟
از روی مبل بلند شد اوه اوضاع خطری شد تا خواستم فلنگو ببندم با دوقدم خودشو بهم رسوند بازومو کشید به طرفش پرت شدم قبل از این که تو بغلش ولو بشم خودمو نگه داشتم آخ آخ همچین بازومو فشار می داد که ترق ترقش در اومد
با حرص گفت: نظرت چیه لب پایینیتو با لب بالاییت آشنا کنی
در حالی که تقلا می کردم بازومو خلاص کنم گفتم: چیییی؟
اون یکی بازومم تو دستش گرفت دستشم که ماشاالله دست نیست عین امبر دسته
_می گم می تونی خفه شی؟

romangram.com | @romangram_com